تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دنیا دو روزه
و آدرس
saeednima.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
با لینک کردن بازدید
خود را افزایش دهید
دوست دار شما
سعید و نیما
عملیات نجات کودکی خردسال که برای برداشتن اسباببازی خود روی پلهبرقی دچار سانحه شده بود، همچنان ادامه دارد.
حسن عباسی، مدیر روابط عمومی اورژانس تهران نیز در گفتوگو با ایسنا، در پاسخ به پیگیریهای انجام شده در مورد حادثه صبح امروز متروی کلاهدوز، گفت: در ساعت 10:20 صبح امروز (سهشنبه) با تماس تلفنی یکی از شهروندان با سامانه فوریتهایت درمانی 115 در جریان وقوع حادثهای در متروی کلاهدوز قرار گرفتیم.
وی با بیان اینکه بلافاصله پس از اعلام وقوع حادثه در محل اعلامی یک کد آمبولانس به محل اعزام شد، گفت: با این حال پس از اعلام مردمی، تماس دیگری مبنی بر کنسلکردن عملیات به این مرکز اعلام شد و فرد تماس گیرنده ضمن عذرخواهی اعلام کرد که نیازی به آمبولانس نیست.
مدیر روابط عمومی اورژانس تهران گفت: با این حال بررسیهای انجام شده نشان میدهد که عملیات از نوع قطع عضو بود.
به گزارش ایسنا، در ساعت 10:20 صبح امروز یک کودک خردسال در پلهبرقی متروی کلاهدوز دچار سانحه شد. بر اساس اظهارات شاهدان عینی حادثه، این طفل خردسال برای برداشتن اسباببازیاش که روی پلهبرقی افتاده بود، دستش را دراز کرده، اما دچار سانحه شده و آسیب بسیار زیادی به انگشتانش وارد شد.
پسر جوانی که با همدستی برخی از اعضای خانوادهاش، ضمن فریب دختران جوان از آنان اخاذی میکرد توسط ماموران پلیس فتای پایتخت دستگیر شد.
اواسط مرداد ماه سال گذشته، دختری جوان به نام «الهام» در حالی که به شدت ترسیده بود، به پلیس فتای پایتخت مراجعه و عنوان کرد که در یکی از شبکههای اجتماعی با فردی به نام «علیرضا» که خود را یکی از اساتید مطرح یکی از دانشگاههای معروف پزشکی معرفی کرده، آشنا شده است.
این دختر جوان در ادامه اظهارات خود به ماموران پلیس فتا، گفت که از آنجایی که دانشجوی رشته پزشکی بودم، کمکم به او نزدیک شده، تا اینکه چندی پیش «علیرضا» از من درخواست ازدواج کرد و پس از مدتی از من خواست که چند قطعه از عکسهای شخصی خود را برای او ارسال کنم تا تصویر من را به اعضای خانوادهاش نشان دهد. اما بعد از مدتی رفتار این فرد تغییر و سرانجام پس از مدتی ضمن تهدید من برای انتشار عکسها، عنوان کرد که باید در قبال عدم انتشار به او پول بدهم.
شاکیه در ادامه اظهارات خود به ماموران پلیس گفت که خانواده او در یکی از شهرستانها زندگی کرده و اگر متوجه این مساله میشدند، با ادامه تحصیل وی مخالفت کرده و به همین دلیل وی با پیشنهاد «علیرضا» مبنی بر پرداخت پول در قبال عدم انتشار عکسهای خصوصی وی، موافقت کرده و گفت: پس از مدتی تمامی هزینههای تحصیل خود را که خانواده برای من ارسال میکردند را در اختیار «علیرضا» قرار داده، اما وی هر روز مبلغ بیشتری طلب میکرد تا اینکه روزی عنوان کرد که برای من کاری پیدا کرده و تهدید کرد که باید حقوق ماهیانه را به وی پرداخت کنم.
الهام در ادامه اظهارات خود عنوان کرد که با اینکه وی هر ماه حقوق خود را به همراه مبلغی که خانوادهاش برای ادامه تحصیل وی ارسال میکردند را در اختیار «علیرضا» قرار میدهد، اما او هر روز تهدید جدیدی مطرح میکند و سرانجام تصمیم به شکایت از وی کرده است.
با ثبت اظهارات این فرد، تحقیقات ماموران پلیس فتا برای یافتن سرنخی از این مرد آغاز شد و آنان در بررسیهای اولیه دریافتند که این مرد ۳۲ ساله که خود را به عنوان یکی از اساتید معروف یکی از دانشگاههای پزشکی معرفی کرده است، درواقع جوانی بیکار است و از شیوه اغفال دختران، امرار معاش میکند که با هماهنگیهای انجام شده قضایی، ماموران پلیس قصد دستگیری این فرد را در داخل منزلش داشتند که در همین حین خانواده این فرد سعی داشتند که با ایجاد درگیری سوری، «علیرضا» را فراری دهند که نهایتا این فرد توسط ماموران پلیس دستگیر و ماموران ضمن بررسی مخفیگاه، تلفن همراه و سیستم رایانهای این فرد، دریافتند که با او این شیوه دختران زیادی را تهدید کرده و خواهر، برادر و دوست صمیمی این فرد نیز در این ماجرا نقش داشتهاند.
علیرضا در حالی که روبروی ماموران پلیس قرار گرفته بود، ضمن اعتراف به بزه انتسابی، عنوان کرد که به شیوههای مختلف و با طرح عناوینی همچون «پزشک»، «استاد دانشگاه» و … به دختران جوان نزدیک شده و با شناسایی نقاط ضعف آنها، آنان را تهدید میکرده است.
علیرضا در ادامه اظهارات خود، عنوان کرد که به شیوههای مختلف با فریب دختران جوان، از آنها عکس تهیه کرده و در هنگامی که دختران از ارائه عکسهای خود امتناع میکردند، وی برای جلب اعتماد آنان از حضور خواهرش (ساناز) استفاده کرده و با انجام خواستگاری سوری، رضایت دختران جوان را جلب میکرده است.
وی در اعترافات خود به فریب ۲۱ دختر جوان اعتراف کرده و عنوان کرد که در قبال عدم انتشار تصاویر دختران، از آنان مبالغی همچون شش میلیون تومان، هفت میلیون و … دریافت میکرده است.
سرهنگ محمدمهدی کاکوان، رییس پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات تهران بزرگ ضمن تایید این خبر، به دختران جوان توصیه کرد که فریب ادعاهای پوچ افراد را در فضای مجازی نخورده و تاکید کرد که پروندههای این چنینی که مسئله آبروی دختران جوان مطرح است، به صورت محرمانه نزد پلیس باقی میماند.
اگر اندازه دور بازوی شما ، برابر با اندازه دور ران پای مورچه است ...
اگر آنقدر لاغر و سبکید که بادهای پاییزی به راحتی ، قادر به معلق کردن شما در هوا می باشند ...
اگر هرکس که شما را از بغل نگاه می کند ، با مانیتور LCD اشتباهتان می گیرد ...
اگر برای پیدا کردن پیراهن سایز زیر SMALL که برایتان گشاد نباشد با مشکل مواجه می شوید ...
اگر مردم در ایستگاه اتوبوس شما را با میله تابلوی ایستگاه و در خود اتوبوس با میله های تعبیه شده برای گرفتن دست ، اشتباه می گیرند ...
اگر به راحتی قادرید که از لای میله های حفاظ پنجره خانه تان ، وارد آن شوید ...
اگر برای ثابت ماندن در جای اولیه و نیفتادن شلوارتان ، همیشه مجبورید با یک دست آنرا بچسپید و یا از طناب و کش برای ثابت نگه داشتن آن کمک بگیرید ...
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".
چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ – از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند...
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم... باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی و باهاش صحبت کنی... اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد و می گوید:
هه هه! شوخی کردم... زنت همون اولش مُرد !
به نام خدا
زندگی شاید آن لبخندی ست،
که دریغش کردیم
زندگی زمزمه پاک حیات ست،
میان دو سکوت
زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست
من دلم می خواهد
قدر این خاطره را دریابیم
دوست من خوش اومدی.
اینم بگم ما فقط گرد اورنده مطالب هستیم